نقطه آغاز
در تعریف کامی کازه معنایی مشترکی از سابقه وقوع یک اتفاق در تاریخ ژاپن نهفته است و به معنای باد الهی است، که حاصل از حمله مغول به این کشور است.
اما آنچه که باعث رونق و گسترش این لغت و به همراه آن دیدگاه و طرز فکر می شود، حوادث و رخ دادهای جنگ جهانی دوم و قبل از آن می باشد، در زمانی که مدارس ژاپن به آموزش درباره آنکه هر فرد ژاپنی باید در جنگ و نبرد بر علیه دشمن جان خود را فدا کند در حالی که هر ژاپنی نژاد برگزیده خداوند است و خداوند ژاپن را سرزمین و مقر اقامت خود قرار داده است؛ لذا امپراتور پسر خداست و جانفشانی برای امپراتور و ژاپن افتخاری بزرگ است.
سرودی ملی که درآن بیان می شد که افتخار و شرافت نصیب کسی است که در راه ژاپن بمیرد و اینگونه اقدامات و فعالیت های آموزشی باعث ایجاد طرز فکری در بین اجتماع ژاپنی شده بود که در جهان کسی توانایی و شهامت مبارزه و رویارویی با امپراتوری ژاپن را ندارد؛ اما جنگ جهانی دوم این طرز و نگاه اجتماعی را تغییر داد و کامی کازه را برای همیشه جاودانه ساخت.
جنگ جهانی دوم
با آغاز جنگ جهانی دوم و در ادامه آن ورود آمریکا به این درگیری ها، ژاپن که بصورت مستقیم به آمریکا اعلان جنگ کرده بود از اهداف اصلی به جهت پاسخ به حملات آن و البته تغییر موازنه جنگ برای آمریکا محسوب می گردید.
در نتیجه رویارویی این دو کشور با یکدیگر در طی جنگ جهانی دوم و افزایش میزان تلفات سربازان ژاپنی و دستیابی آمریکا به نقاط استراتژیک و محدود نمودن ژاپن در فعالیت ها و اقدامات جنگی خود، امپراتوری ژاپن براساس پیشینه آموزشی و تربیتی خود از آنجایی که در وضعیت شکست قرارگرفته بود با گزینه از خودگذشتگی، کامی کازه را در اولویت برنامه های جنگ طلبانه خود قرار داد.
اما این طرح و برنامه اقدامی بود که در ابتدا بصورت مشترک بین ژاپن و آلمان مطرح شده بود؛ با نزدیک شدن پایان جنگ جهانی دوم و پیروزیهای متفقین، آلمانیها و ژاپنیها، هر دو نیاز به معجزههایی برای مقاومت داشتند.در این راستا، نیروی هوایی آلمان، هواپیماهایی را برای حمله انتحاری به سمت اهداف در نظر گرفت، مأموریتهایی که البته بیشتر در قالب یک پروپاگاندا باقی ماندند تا یک برنامه عملی.
این در حالی بود که ژاپن این طرح را بوسیله کامی کازه و در قالب گروهانی با عنوان خلبانان مرگ اجرا و عملیاتی نمود.
در اجرای این عملیات ها که خلبان های هواپیمای ژاپنی بعنوان آخرین پرواز خود به سمت نیروی دریایی آمریکا حمله می کردند چهار هزار نیروی ژاپنی جان خود را از دست داده و تنها چهارده درصد این حملات در رابطه با کامی کازه به موفقیت دست پیدا نموده است که در تعداد 47 شناور آمریکایی در کلاس های مختلف از جمله قایق تا ناوهای اسکورت بصورت کامل از بین رفتند و همچنین در تعدادی دیگر خسارات وارد شده بود.
نکته ای خواندنی
کریستوفر هاردینگ در مطلبی با عنوان به نیستی کامی کازه را اینگونه بازگو می کند:
در حافظه معاصر غربی که همچنان تحت سلطۀ تبلیغات دوران جنگ دوم جهانی و تصویر ژاپنیهای دیوانه و موشسیما قرار دارد، این هفتههای پایانی نمایشی از گرداب تعصب و مغزشویی است که با حملۀ انتحاری صدها کامیکازه به کشتیهای آمریکایی مستقر در اطراف جزایر ژاپن به حد نهایی رسیده بود. در اوج این نبرد، سه هزار یورش هوایی و بیشمار مأموریت گشتزنی صورت گرفت که برای نشان دادن هزینههای وحشتناک حملۀ فراگیر به ژاپن طراحی شده بود.
البته اغلب این جنگندهها به اهداف تهاجمی یا شناسایی خود دست نیافتند و در دریا گم شدند. بدینترتیب جنگ نتوانست درام آخرالزمانی رهبران ژاپن را که با شوقی بیپایان به تحقق آن امید داشتند، تحقق ببخشد. در اواخر ۱۹۴۴ و ماههای نخست ۱۹۴۵، تنها نبرد مرگ و زندگیِ واقعی، تباهی روزمرهای بود که امپراتوری، سربازان و شهروندان خود را در آن غرق کرده بود. سربازان ژاپنی آموزش میدیدند تا با تفنگ به سر خود شلیک کنند، با نارنجکهایی که ضامن آنها کشیده شده، دیگران را دور خود جمع کنند و مقابل آتش مسلسل متفقین قرار گیرند. غیرنظامیان هم به نوبۀ خود، پس از سقوط ساپیان و اوکیناوا از صخرهها پایین پریدند. شهروندان شهرهای بزرگی مانند توکیو و اوزاکا نیز خانههایشان را ویران کردند و با مصالحش سنگر ساختند.
اما کلیشههای نسنجیده دربارۀ ملیگرایی افراطی با تجربۀ بسیاری از خلبانان کامیکازه سازگار نیست. جز آنها که با فرمان یک جملهای نظامیان، مشتاقانه جنگندههای خود را به ناوهای آمریکایی کوبیدند، دیگران زندگی و مرگ چندان باشکوهی نداشتند؛ رهبران را دشنام دادند، در پادگانها سر به شورش برداشتند یا هواپیماها را به دریا انداختند. برخی سنینباری (نوعی نوار یا حمایل که در ژاپن برای جنگجویان دوخته میشود و هزار کوک دوختهشده بر آن، هر یک با آرزوی خاصی به دست یک زن زده شده است) را بیرون آورده و با انزجار سوزاندند.
اما چگونه روشنفکران ژاپنی اجازه دادند این نگرانی به فراخوانی نظامی بدل شود؟ تحلیل این روند با نگاه به گذشته بسیار دشوار است، زیرا گرد و غبار درگیریها دیری است فرونشسته. برای بسیاری از دانشجو-سربازانی که ماجرای سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ را زیستند، این تمایزگذاریها میسر نبود. آنها در جستجوی معنا به شعارهای توخالی نظامیان پناه بردند و با این کار، پذیرای دیدگاه متفکران پیشگامی شدند که در چارچوب فلسفۀ متمایز ژاپنی، به طور فزایندهای، تنها و تنها یک جهت را نشان میدادند: میدان نبرد.
کامی کازه برای همیشه در تاریخ خواهد ماند و بعید است که از آن بعنوان یک اقدام موثر و مناسب در حفظ میهن و فداکاری در راه وطن از آن یاد شود هرچند ژاپن پس از جنگ جهانی دوم دیگر ژاپن قبل از وقوع تمام حوادث نبود.